بر ايلم چه مي گذرد؟
موسسه ورزشی ترلان قشقایی شاهین شهر
ماموریت این وبلاگ، اطلاع رسانی در خصوص ورزش قشقایی های شاهین شهر

بر ايلم چه مي گذرد؟

وقتي مريم و مارتا، خواهران ايلعازر جوان تازه درگذشته، به پاي حضرت مسيح«ع» مي افتند و التماس مي كنند كه تنها برادرشان را حيات دوباره بخشد، دم مسيحايي معني مي پذيرد و يكي از بزرگترين معجزات تاريخ اديان به روايت قديسان بزرگوار؛ مرقس، متي، لوقا و يوحنا ثبت مي گردد، همه چيز پر از زيبايي و گل و نور و اميد است. اما وقتي معجزه را از زبان قديس عصر معاصر، نيكوس كازانتزاكيس يوناني مي شنويم اصل موضوع تغيير نمي كند ولي شيوه بيان تغيير مي كند. از مرگ اليعازر جوان چند روز مي گذرد. در اطراف حضرت عيسي مسيح«ع»؛ فقر، بيماري و دستهاي بي شمار نيازمندان بيداد مي كند. در ميان اين همه بي اعتدالي، تضاد و ستم، او بايد خواهشي بزرگ از خداي خود بنمايد. خواهشي بر خلاف تكامل الهي. ايلعازر از گور بيرون آورده مي شود. بوي گند تعفن، كرمهايي كه از سوراخ بيني او بالا مي روند و در گودي چشمانش جاي مي گيرند و خواهران اين مرده حيات يافته را تحويل مي گيرند و پس از چندي منزجر و پشيمان از خدا مرگ او را طلب مي كنند، چون نمي توانند از چنين محتضر ابدي نگهداري كنند.

حالا از كدام ايل و با كدام روايت صحبت كنيم. ايلي با چندين قرن تاريخ، شوكت و جلال و جبروت مردماني كه پادشاهان و سردمدارانش تا شبانان و گوسفندانش آنقدر مهربان بودند كه طبيعت براي آنها مي گرويد و آنان براي طبيعت«بنا به شهادت تاريخ و قديسانش» و يا چند اوباي سرگردان و چهره سوخته با چادرهاي پوسيده و گوسفندان پشت كاميون، زير آفتاب گرمسير بيرون هر شهر در خواهش يك سيلندر زردرنگ يازده كيلويي؟!

من قشقائيم. نه جامعه شناسم و نه آسيب شناس آن. در درون هر كدام از ما، من هايي با روحيات و خلقيات جدا از هم وجود دارد كه در اين مقال مقصود، تحليل آن من ها نيست. زيرا در افراد مختلف من هاي مختلف وجود دارد و به گوناگوني افراد، من ها نيز متفاوتند. وقتي انسان ريشه در قومي با زبان، فرهنگ و آداب و رسوم و منش و طبيعت خاص دارد، آن من نيز بطور مشترك در تمام افراد آن قوم وجود دارد. آن من هميشه زنده است و قرنهاي قرن و نسل به نسل با هر دگرگوني آن من باعث زنده ماندن و حيات داشتن آن قوم باقي مي ماند. چه خودآگاه و چه ناخودآگاه من قشقايي در رگ و ريشه و كرموزومهاي هركدام از نفرات طوايف و تيره هاي آن هميشه جاودان، هرچند مغموم و با ترس از گذشته اي كه بر او گذشته، و سردرگم از اينكه با دگرگونيهاي سريع السير كه هر دهه اش متفاوت از دهه ي ديگر است و بزرگترين ويژگي طبيعت گرا و طبيعت نوردبودن در زير سايه ي صاحب مندشدن طبيعت خدا و قبول اين باور كه به روايت هر عقل سليمي بي هيچ وجه امكان زندگي خانه به دوشانه وجود ندارد، به سازگاري فيزيكي«با گرايش طبيعت دوستي» روي آورده است.

پس ايل من وجود داشته و دارد. فرناندوپسوآ شاعر بزرگ معاصر پرتغالي مي گويد:« ... اگر به من بگويند نابخردانه است از چيزي صحبت كني كه وجود نداشته است. خواهم گفت كه من هيچ دليلي ندارم كه پرتغال هم وجود داشته است يا خودم يا هركس يا هر جاي ديگري».

ايل من وجود داشته است چون كشور من وجود دارد. اگر بپذيريم كه يك ملت از مجموع جوامع انساني با اهداف، دلبستگي ها و اعتقادات و مشتركات يكسان تشكيل شده است، جايگاه ايل من در قلب آن ملت و خاك مقدسش به تلألو و درخشش ايستاده است.

پان تركسيم؟ پان ايرانيسم؟ و يا پان ايرانيسم و مسلمان؟ اين كدام تداعي است؟. شهداي امروز و ديروز قشقايي، فرزندان همان بنيانگذاران اقران بسيار دورند كه اگر امروز مي بودند همان مي كردند كه فرزندانشان در راه اسلام كردند و فرزندان شهداي امروز قشقايي به همان راه صادقانه اي خواهند رفت كه پدرانشان رفتند. مردماني كه ايمانشان در كمال سادگي و پاكي در يك قسم به عرش كبريا مي رسيد و هنوز تا هنوز با همان روايت عصر معاصر، نام حضرت عباس«ع» لرزه بر اندام متهمانش مي اندازد.

حديث قشقايي در عبور از ديودهاي يكسوكننده، بياس هاي منحرف كننده ي ترانزيستورها و حفره هاي سليسيوم و ژرمانيوم، چهره ايي ديگرگون و ايلعازرگونه گرفت. در عصري كه ماشين هايش سالهاست عزلت و تنهايي مي كارند و افسردگي و بي عاطفه گي درو مي كنند، آيا رواست اجازه دهيم گنجينه ي پر از همه چيز خوب، ادب، هنر، مهرباني، زيبايي، صداقت، زباني ناب و شيرين و ايماني پاك و بي نهايت خوبي و خوبي به گستره ي تاريخ و جغرافياي ايران عزيز در پيش چشمانمان و به دست نسلي كه در اولين قدم ديگر با فرزندانش به زبان تركي صحبت نمي كنند، نيست و نابود و فنا شود؟! چيزي كه به آن سختي، پدران و اجدادمان به اين زيبايي با آن امكانات ناچيز ساختند، به همين راحتي، گناه موتش را به گردن بگيريم؟؟

خداوند در قرآن مي فرمايد:«... ما سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهيم مگر به دست خودشان ... ». ولي حضرت باريتعالي نفرمودند كه يك عالمه خوبي را يكجا نابود كنيم. اين نابودي در راستاي تكامل الهي نيست. دستور قرآن كريم واضح و مبرهن است.

اكنون سالهاست از حكومت طاغوت و طاغوتيان و فرمانروايي بر ايل خان گزيده قشقايي مي گذرد. هيچ كس و هيچ عقل سليم و بسيطي مخالف زنده نگهداشتن فرهنگ قابل توجه و دوست داشتني قشقايي ندارد. آنچه امروز وارث آنيم، ميراث انسان هايي شجاع، شريف و مهربان مي باشد. پس با مهرباني آن را دريابيم و مهرباني كنيم به فرهنگ مان. با مهرباني به شعر، مهرباني به طبيعت، مهرباني به ديگران و مهرباني به زبان شيرينمان و هيچ كينه و بغضي را به غلط به قلب مهربانمان راه ندهيم و هيچ زيبايي بالاتر از آن نيست كه بدانيم در چه زماني و در كجا قرار گرفته ايم و پاس بداريم پرچم مقدس اسلام را كه در بالاي سرمان آسوده و مهربان در اهتزاز است.

استاد انوشيروان حيدري، اندیشمند، شاعر و نویسنده ارزشمند قشقایی

30/4/91 ساعت 3 صبح





ارسال توسط اله کریم عباس نیا