نفوذ بر دلها و قدرت بیان رمز اصلی موفقیت استاد محمد بهمن بیگی
موسسه ورزشی ترلان قشقایی شاهین شهر
ماموریت این وبلاگ، اطلاع رسانی در خصوص ورزش قشقایی های شاهین شهر

نفوذ بر دلها رمز اصلی موفقیت بهمن بیگی

یکی از مهمترین علل موفقیت استاد بهمن بیگی آن بود که راه نفوذ بر دلها را می دانست. « برای رسیدن به اوج باید جذابیت داشته باشید. این از همه چیز و از هیچ چیز ساخته شده است. اراده و تلاش، طرز راه رفتن، اندازه های بدن، طرز صدا، راحتی بیان. نیازی به این نیست که زیبا باشید، به زیبا بودن هم نیازی نیست، به تنها چیزی که نیاز دارید جذبه است.» سارا برنهاردت

ارتباط مؤثر با دیگران است که موفقیت ما را تضمین می کند. «هوش اجتماعی» و یا توانایی تبادل و تعامل، صحبت کردن، مذاکره نمودن، متقاعد کردن دیگران، مهم ترین هوشی است که یک انسان می تواند برای رسیدن به موفقیت داشته باشد.

موقعی که با دیگران ارتباط داریم دیگر ما یک نفر نیستیم و از یاری دیگران برای رسیدن به اهداف مان بهره مندیم. دیگرانی که اطراف ما هستند نعمت و برکت های الهی هستند که خداوند برای ما آفریده است و این ماییم که می توانیم با یک ارتباط صحیح از این نعمات بهره مند شویم.

اگر در زندگی بهمن بیگی تحقیق و پژوهش نماییم متوجه می شویم بدون همکاری دیگران، امکان رسیدن به این موفقیت بزرگ و بی نظیر برای ایشان میسر نبوده است. همکاری دیگران در صورتی حاصل شده که بهمن بیگی توان ایجاد یک ارتباط مؤثر داشته است. اولین ارتباط مؤثر ایشان با تألیف کتاب عرف و عادت در عشایر فارس برقرار می شود. بهمن بیگی در مقدمه ی چاپ دوم کتاب فوق می نویسد: «کتاب کوچکم را بزرگانی چون صادق هدایت و مجتبی مینوی پسندیدند. نویسندگان نامداری از قبیل دکتر خانلری و کریم کشاورز در مجله های معتبر«سخن» و «پیام نوین» مورد عنایتش قرار دادند. جندین تن از استادان جامعه شناسی در وصفش سخن گفتند. یکی از مترجمان آثار هدایت به فرانسه ترجمه اش کرد.»

همانطور که در جای دیگری نیز ذکر شد کتاب عرف و عادت در عشایر فارس در واقع تدوین آرمانها و آرزوهای بهمن بیگی بوده که در آن راهکارهای لازم برای رسیدن به نتیجه داده شده است. پس اولین ارتباط را ایشان خوب برقرار کرده است. دلائلی که باعث برقراری این ارتباط مؤثر گردیده از نظر نگارنده به شرح ذیل می باشد که می تواند سرمشق نسل جوان قرار گیرد:

1-کتاب او در مورد دردهای عشایر و بررسی علل آن بوده است. او تاریخ خانه به دوشی این قوم کوچنده را در طول عمرش احساس کرده و با گوشت، پوست و استخوان درک کرده بود. او خود از عشایر بود. او فقر و نداری، نبود بهداشت، حمله ی اجنه ای همچون آل و یتیم شدن کودکانی را که در هنگام تولد هزاران درد بی درمان عشایر می دید.

2-او سوء استفاده از جامعه عشایر را در طول تاریخ و دوران عمرش شنیده و دیده و درک کرده بود. عشایر همانهایی بودند که همیشه در خط مقدم تمام جنگهای داخلی و خارجی بودند و تنها در موقع تقسیم غنائم جنگی غایب بودند.

3-خانواده ی او از کلانتران قشقایی بود و ارتباط گسترده ای با خوانین قشقایی و کلانتران طوایف دیگر داشت. این ارتباط باعث فرهیختگی اجتماعی می شود. زیرا کلانتران و خوانین دستگاههایی بودند که در آن اداره یک طایفه یا ایل انجام می شد. همیشه طوایفی که در نزدیکی بزرگان ایل زندگی می کردند از فرهنگ اجتماعی بالاتری برخوردار بودند. رفتار مناسب، توان گفتگو و تعامل، قدرت بیان، ادب اجتماعی، قدرت بیان درست درخواستها، همه از مزایایی بود که از زندگی در یک خانواده پررفت و آمد و پر  رونق ایلی حاصل می شد و به آن باید محاسن دیگر بهمن بیگی را افزود و آنگاه یک انسانی با فرهیختگی اجتماعی بالا همچون بهمن بیگی ظهور می کند.

توانایی در ارتباط با دیگران، تأثیر گذاشتن بر دیگران، دوست داشتنی بودن و خوشایند واقع شدن، بیش ار هر کیفیت دیگری درهای بیشتری را بر روی ما می گشاید. هر چه دیگران شما را بیشتر دوست داشته باشند، هر چه بیشتر گرم و صمیمانه درباره تان بیندیشند، بیشتر به دیدن شما راغب می شوند، بیشتر به حرفهایتان گوش می دهند، بیشتر می خواهند در حضور شما باشند و شما را به حضور خود دعوت کنند.

بهمن بیگی در کتاب «به اجاقت قسم ص 15» می نویسد: «در طول مدت اقامت ممتدم در ایل دوستان زیادی پیدا کرده بودم. ... . در قشقایی سران طوایف دره شوری، کشکولی و عمله بیش از دیگران مساعدت کردند و در خمسه کلانتر باصری و عده ای از کدخدایان معتبر طایفه پیش قدم شدند.»

آیا جز این است که بهمن بیگی با نفوذ در دلها توانست این اعتماد و مساعدت عمومی را به دست آورد و از این اعتماد و مساعدت در پیشبرد اهداف خود بهره جوید.

در جای جای موفقیت های بی نظیر بهمن بیگی، نقش رفتار، کلام و نفوذ بر دلها مشخص و مبرهن است. آنجائیکه معلمان عشایری بدون چون و چرا، گوش به فرامین او سپرده و دستورات او را آویزه ی گوش خود قرار داده و در پیشبرد نهضت عظیم مبارزه با جهل و بی سوادی قدعلم کردند نقش رهبری کاریزماتیک و نفوذ بر دلهای بهمن بیگی مشخص است. رهبری که خود در خط مقدم این جبهه ی مقدس تمام مشکلات و مصایب را به جان خریده و همانند جوانترین آموزگاران خود راهی جبال و صحاری می شود تا بیاموزد و بیازماید.

آنجا که بهمن بیگی در لالائی های مادران زحمتکش و غیور عشایری رسوخ می کند دلیلی جز حاکمیت او بر دلها نیست.

بهمن بیگی به راحتی به این نفوذ کلام و تجربه در راستای هماهنگ کردن نیروها برای رسیدن به اهداف خود نرسیده بود. در داستان تصدیق در کتاب «بخارای من ایل من» به وضوح مشخص است که بهمن بیگی با چه مشکلات طاقت فرسا و دشواری روبرو بوده است.

«هنگامی که در فارس اداره ای به نام آموزش عشایری تأسیس شد و من به ریاست آن منصوب شدم، موجی از نشاط و شعف، مردم عشایر را فراگرفت.»

جشن بزرگی برپا گشت و به قول استاد، عروسی و ختنه سوران هیچ بزرگ زاده ای این همه شور و شادی نیافریده بود.

« ... بر پشت خرهای بیرق به دوش، پشته های هیزم آوردند و آتش جشن افروختند. .... در حیرت بودم این همه سروصدا برای چیست! عشایری ها چه دردی دارند و در پی چه درمانی هستند. لیکن بزودی مشخص شد که این شور و شادی ها همه برای «تصدیق» بوده است.

چیزی نگذشت که سیل تقاضا بر سرم ریخت. ریش سفیدان ایل تصدیق ششم ابتدایی می خواستند، کدخدازادگان گواهی نامه ی سوم متوسطه، بچه کلانترها دیپلم و خان زاده ها لیسانس می خواستند. مردم عادی نیز بی چشم داشت نبودند. ... . متقاضیان مردان کم و کوچکی نبودند. نمی شد دستورهایشان را ناشنیده گرفت. سوابق تاریخی درخشان داشتند. ... . راهی جز مهربانی و مدارا نداشتم و با پا در میانی گروهی از دوستان که در آن ایام شمارشان کم نبود، حل مشکل را به عهده ی یک جلسه ی بزرگ عمومی گذاشتم. ... .

چاره ای نبود. سینه را صاف کردم و با ترس و ناراحتی بر روی جوال انباشته ای از کاه که در کنار چادر بود بالا رفتم و با کمک سروگردن و دست و پا و بی منت دیلماج و مترجم، نطق مبسوطی به دو زبان ترکی و لری ایراد کردم و پته ی تصدیق را به آب دادم. ... . درباره ی علم و فضیلت و برتری بی چون و چرای آن بر کاغذکی به نام تصدیق داد سخن دادم. ... .

نطق مشروح و پرآب و تاب من نه تنها با استقبال جمعیت روبرو نشد بلکه همه را در خشم و ناامیدی و نگرانی فروبرد و ناگهان غرشی عظیم از یک گوشه ی مجلس برخاست. کدخدای قوی هیکل به اسم کربلایی کاکاقلی ... فریاد برآورد:

«تخم و ترکه ی ما همین عیب را دارد که وقتی به مقامی می رسیم قوم و قبیله را از یاد می بریم. از ایلخانی گرفته تا چوپان تنها به فکر خودمان هستیم. همین که دستمان به جایی بند شد از حال دیگران سیل هم ببرد، خبر نمی شویم. یک نفر از دودمان و نسل ما را نشان دهید که به جایی رسید و دردی از ما دوا کرد. ... .»

خطابه ی کوبنده ی کربلایی کاکاقلی، جمعیت را به هیجان آورد. کدخدای عظیم الجثه ی دیگری به نام اشکبوس بگ داش دمیرلو ... به میدان آمد و پس از چند سرفه ی پرسروصدا ... گفت:

« چرا از قدیمی ها صحبت می کنید؟ چرا پشت سر مرده ها حرف می زنید؟ جدیدی ها و زنده ها از آنها هم بی رحم ترند. همین حالا یکی از هم طایفه های ما، وکیل زلفعلی خان قره جل لو وکیل دوم نظمیه(گروهبان دوم شهربانی) است. خیابان های شیراز در دست اوست. سر چهارراه ها می ایستد و به همه کس فرمان می دهد. هیچ کس بدون اجازه اش تکان نمی خورد. ... . ولی برای ما چه فایده ای دارد؟ کدام درد عشایر را دوا کرده است؟ کدام گره کور ما را گشوده است؟ ... .»

نوبت به کدخدای تیره ی آق تنبانلوی کشکولی رسید. «تا دیر نشده است به چادرهای خود باز گردیم. هوا دارد تاریک می شود. سرما اذیت می کند. خرج کردیم. جشن گرفتیم. ذوق کردیم. دست زدیم. فایده ای نداشت. من در این کار خیری نمی بینم. تا شری نرسیده خداحافظی کنیم.»

در مقابل این همه شکایت و اعتراض، این همه قهر و غضب، این همه طنز و طعن، این همه حرف حق و ناحق جز سکوت و خاموشی، جز صبر و حوصله و جز استمداد از کلمات و عباراتی نظیر«البته»، «درصورت امکان»، «انشاءا...» و «کمال کوشش را به کار خواهم برد»، چاره ی دیگری نداشتم و خسته و کوفته مجلس را به پایان رساندم.»

هدف از آوردن خلاصه ی این داستان واقعی آن است که مهارتهای کلامی، رفتاری و زبان تنی بهمن بیگی را در سخت ترین و دشوارترین شرایط نشان دهیم. کدام مسئولی در اول کار خود حاضر می شود مورد هجوم خواسته های حق و ناحق قرار گیرد و در حالی که هنوز هیچ کاری نکرده است پاسخگو باشد.

در ابتدای کار خود جلسه ی مشورتی تشکیل می دهد چون به نقش مردم و نحوه ی ارتباط با آنها واقف است. او نمی خواهد کاری را باری به هر جهت انجام دهد بلکه او دارای آرمان و هدف است و در راستای آرمان و اهداف خود از هر کوششی دریغ نمی کند و در مرحله ی اول تشخیص می دهد که مشارکت عمومی را در حل مسائل مقدم بدارد. این است فرق بین فردی که به هدف خود ایمان دارد و حاضر است برای تحقق اهداف خود ناملایمات را حتی به قیمت مشارکت عمومی به جان بخرد و افراد دیگری که فقط به منافع آنی خود می اندیشند.

نگارنده در جلسات متعددی حضور داشته که به علت چند انتقادی که از مسئول مربوطه شده آن مسئول جلسه را با حالت قهر و غضب و در کمال بی احترامی جلسه را ترک و از پاسخگویی در مقابل وظایف خود طفره رفته است ولی بهمن بیگی در جایی که هنوز کاری را شروع نکرده بود پیشاپیش خود را پاسخگو می داند.





تاریخ: شنبه 8 بهمن 1390برچسب:قدرت بیان, نفوذ کلام, قدرت جذب,
ارسال توسط اله کریم عباس نیا