موسسه ورزشی ترلان قشقایی شاهین شهر
ماموریت این وبلاگ، اطلاع رسانی در خصوص ورزش قشقایی های شاهین شهر

دقیقاً عین همان خاطراتی است که برایم ارسال شده و من کوچکترین تغییراتی در آن نداده ام. نویسنده این خاطرات قصد دارد خاطرات خود را به صورت کتاب چاپ و منتشر نماید. در اینجا گوشه هایی از این خاطرات را می آوریم:

امروز 18 آذرماه سال 90 است. تیم محبوبم، پرسپولیس باخت و غم سنگینی بر دلم نشست. به هیچ عنوان نمی توانم غم باخت تیم را از قلبم بیرون کنم. البته غم شکست پرسپولیس هم شیرین است. یعنی اینکه آنقدر شیرین است این غم که نمی توانم خود را از این غم برهانم. من به این غم عادت کرده ام به نحوی که در برد پرسپولیس هم فقط به غم روزهای باخت فکر می کنم.

البته من در دنیا فقط و فقط تیم پیروزی را می بینم و هیچ چیز دیگری نمی بینم. دنیا جلوی چشم من فقط تیم پیروزی است. در این موضوع احساس کامل حاکم است و عقل و عقلانیت تعطیل. نمی دانم چرا هیچ استقلالی را حساب نمی کنم که حتی به عنوان حریف نام ببرم ولی از طرف دیگر اگر به همین افراد که هیچ حسابشان می کنم می بازیم غمگین می شوم. ولی اصلی در روانشناسی می گوید: موقعی که می گویی کسی را هیچ حساب نمی کنی در واقع او را همه چیز حساب می کنی، به نحوی که تمام فکر و ذکر تو را به خود مشغول می کند. شما زمانی می توانی بگویی استقلال و استقلالیها هیچ هستند که بتوانی به آنها فکر نکنی و به زبانشان نیاوری. ذکر کردن از یک چیز دلیلی بر مهم بودن آن چیز است.

من موقعی که به استقلالیها فکر می کنم و در مورد آنها صحبت می کنم در واقع به آنها قدرت می دهم. این هم یک اصل روانشناسی است. شما موقعی که در مورد یک چیز صحبت می کنی در واقع با یادآوری اسم او به او انرژی می دهی. ضمیر ناخودآگاه این کار را می کند و ما خبر نداریم.

اگر می خواهی قوی باشی نباید به قوی بودن دیگران فکر کنی بلکه باید او را زا حریم ذهنت خارج سازی و فقط و فقط به پیروزی خودت یقین پیدا کنی. اگر ذهناً بر روی شکست دیگران تمرکز کنی در واقع برای شکست خودت تمرکز کرده ای یا برنامه ریزی کرده ای. اگر می خواهی در مورد دشمنانت فکر کنی بازهم به پیروزی آنها فکر کن تا این پیروزی شامل حال تو نیز شود.

غم سنگین 4 بار شکست متوالی بسیار سنگین و طاقت فرسا است و روح و جانم را به سمت پایان می برد. از دیروز تابحال روی این مسئله دلهره داشتم طوری که حرکات فیزیکی ام  هم به علت عدم تعادل اعصاب مختل شده بود. الان که این یادداشت را می نویسم هم حتی حاضر به پیدا کردن راهی برا زدودن این غم سنگین و کشنده ی شیرین نیستم و قصد دارم به خاطر این غم سنگین و تسلای دل خودم فردا سیاه بپوشم.

ادامه دارد





تاریخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:پیروزی,
ارسال توسط اله کریم عباس نیا